معمولا درهفته، یکی دوبار، پوریا و پریا با خانواده به پارک محله اشان که خیلی باصفا بود می رفتند و حسا بی بازی می کردند .کنار پارک، آقایی بود که یک تفنگ بادی و یک صفحه نشان دارداشت. کودکانی که علاقه به تیراندازی داشتند، به او مقداری پول می دادند و تیراندازی می کردند. پوریا هم این تفریح را خیلی دوست داشت و هردفعه شانس تیراندازی خودش را امتحان می کرد. پدرمعتقد بود که تیراندازی و نشانه گیری، باعث ایجاد تمرکز درکودکان میشود و اوهم بچه ها را به این ورزش مفید تشویق میکرد.
یک روز که پوریا، در حال خواندن کتاب علمی بود، به قسمت چگونگی شکارکردن انسان های اولیه رسید و متوجه شد که آن ها وسیله ای به نام تیرو کمان داشته اند و با آن به شکار می رفته اند. خوب که دقت کرد دید که این وسیله بسیار ساده درست میشود. با خودش فکرکرد که اوهم می تواند یک تیرو کمان بسازد و تمرین هدف گیری بکند. از پدر در این مورد کمک خواست. پدر، برایش توضیح داد که تیرو کمان انواع بسیار مختلفی دارد و از سه قسمت تشکیل می شود . اولی که دسته آن است .دومین قسمت، وسیله ای است به نام کش، که به دوطرف دسته بسته می شود و باعث پرتاب تیر می شود و سومی خود تیر، است که به توسط دسته و کش پرتاب می شود و به هدف میخورد . پوریا گفت : پدر به من کمک می کنی تا یکی از اینها را بسازم؟ پدرگفت :باید خودت وسایلت را آماده کنی و آن رادرست بکنی. و اگر کمک خواستی خبرم کن. اما باید متوجه باشی که استفاده ازاین وسیله هم دقت بسیاری لازم دارد و هم احتیاط فراوان میخواهد، که شما باید این دو موضوع را در نظر بگیری تا اتفاق بدی برای خودت یا کسی نیفتد. پوریا، قول داد که اگرموفق به ساخت این وسیله بشود با احتیاط کامل از ان استفاده بکند. وسایل ساخت را آماده کرد وبا کمک پدر شروع به ساختن کردند.
سیم فلزی رو کش دار را خم کردند و میزانی از کش را به دو سمت آن گره دادند و محکم کردند و با تیرهای که با سیم مسی خم کرده بودند و درست کرده بودند آن را امتحان کردند. تیرو کمان، عالی شده بود. هر نقطه ای را که نشانه گرفتند، تیرها به آن اصابت می کرد. پدر، با کمک یک قطعه فیبر، صفحه ای را ساخت و روی آن را نشانه گزاری کرد تا بچه ها، برای تمرین تیراندازی از آن استفاده بکنند. پوریا ازاین که اسباب بازی اش را خودش طراحی کرده بود و ساخته بود، خیلی خوشحال بود و دوست داشت که زودتر آن اسباب بازی دست ساز خودش را به دوستانش نشان بدهد. اما دیگر شب شده بود.