داستان اقبال ناجور
قسمت اول : خورشید هم امروز بی رحم تر از همیشه گرمای خودش را به تن تفتیده کویر می تاباند. تابستان بود و فصل کارو کوشش مردم سختکوش و قانع این دیارپهناور، دیاری که نزول باران درآن به خست افتاده و خبری از آبادی و آبادانی نبود. همه افراد خانواده اعم از کوچک و بزرگ …