G-WBDM9N5NRK

سفربه تورنتو

سفرمن، از روز اول اردیبهشت برای همراهی با دختر عزیزم نغمه جان، برای انجام  زایمان در شهر تورنتو شروع شد. 

ساعت ۲ و نیم نصفه شب، از فرودگاه امام خمینی تهران، با پرواز لوفت هانزا به مقصد فرانکفورت شروع شد و پس ازگذشت ۴ ساعت به فرانکفورت رسیدیم که پنج ساعت تا پرواز بعدی وقت داشتیم.

فرودگاه آن‌قدر بزرگ بود که فاصله این گیت تا گیت بعدی را با قطار طی کردیم.

کنار ایرلاین مورد نظر به استراحت و گشت زنی و خوردن خوراکی پرداختیم. با همسفرها از هر دری صحبت کردیم و با یک ساعت تاخیر با گروه زیادی مسافر هندی دوباره پریدیم.

پس از سفر هوایی ۹ ساعته که بیشتر آن را برروی آب بودیم به شهر تورنتو رسیدم که با استقبال گرم برادرم روبرو شدم  و به خانه ایشان رفتیم.

درسفر قبلی چمدانم حسابی خراب شد. این بار تصمیم گرفتم از آن‌ها محافظت کنم.

مسیر پرواز در مانیتور هواپیما

توقف در فرودگاه فرانکفورت

هنگام پیاده‌روی در هوای سرد و پاک شهر، محو تماشای باغچه‌آرایی خانه‌های شخصی شدم.

خوردن انواع قهوه، مخصوصا از نوع استار باکس، در همه حال، بخشی از زندگی مردم این شهر است.

نمایی ازکلان شهر تورنتو از طبقه ۱۴ برج

غروبی زیبا

انتظار شیرین و دلچسب مادر شدن را در چشم‌های زیبای دخترم می‌بینم.

در سفر هم، نوشتن با جدیت ادامه دارد.

و این هم آخرین سونوگرافی از مسافر کوچولوی ما

چنددقیقه کنار ابرها در ایوان

رستوران باران در منطقه Thornhil. تورنتو که هم فضا عالی بود و هم غذا

توی غربت، هیچی مثل بودن یک برادر مهربون در کنارت حالتو خوب نمی‌کنه.

وقتی در خانه هم هستی هوس خوردن قهوه کانادایی به سرت می‌زند.

یک روز زیبای آفتابی درHigh park

همه جای این شهر می‌توان پرچم کانادا را دید، حتی در وسط پارک

نمای برج از بالا را دیدیم حالا نمای آن را ازپایین ببینیم

در فصل بهار تمامی چمن‌های سطح شهر و باغچه‌های منازل پر از این گل‌های زرد و زیبا می‌شود و صحنه فوق العاده ای را می‌سازند. اما ابزارهای متنوعی برای ازبین بردن آن‌ها ساخته شده است، زیرا این‌ها پس از مدتی تبدیل به قاصدک می‌شوند و در فضا به پرواز در می‌آیند و باعث حساسیت فصلی و تاری دید مردم می‌شوند. در این عکس‌ها می بینید که اول گل زرد هستند و سپس تبدیل به قاصدک می‌شوند.

خرید هم بخش مهمی از سفر است. 

فروشگاه‌های زنجیره ای کاستکو یکی از پر طرفدار ترین مراکز خرید برای مشتریان است.

تاریخچه کاستکو

کاستکو (به انگلیسیCostcoشرکت خرده‌فروشی آمریکایی است. شرکت کاستکو، بزرگترین باشگاه انبار کالا در ایالات متحده است.این شرکت، در ژوئیه ۲۰۰۹ به عنوان سومین شرکت خرده‌فروشی ایالات متحده و نهمین خرده‌فروشی در جهان شناخته شد و از سال ۲۰۱۵، دومین خرده فروش در جهان پس از وال‌مارت است. 

در سال ۲۰۱۷ کاستکو ۸۳/۷ میلیون نفر عضو و ۷۲۷ شعبه در ایالات متحده آمریکا، کانادا، مکزیک، بریتانیا، ژاپن، کره جنوبی، تایوان، استرالیا و اسپانیا داشته‌است.

بازگشایی کاستکو

اولین انبار کاستکو در سیاتل واشینگتن و در ۱۵ سپتامبر ۱۹۸۳ توسط جیمز سینه‌گال و جفری اچ. براتمن بازگشایی شد. سینه‌گال کار در این عرصه را با فعالیت در توزیع انبار کالا در هر دو شرکت پرایس کلاب و فدمارت آغاز کرده بود. براتمن نیز یک وکیل از خانواده قدیمی خرده فروش بود که از جوانی در کار توزیع خرده فروشی شرکت داشت.

ادغام پرایس کاستکو

در سال ۱۹۹۳ کاستکو و پرایس کلاب، پس از آنکه پرایس پیشنهاد سام والتون و شرکتش وال‌مارت را جهت ادغام با سمز کلاب را رد کرد، توافقی برای ادغام این دو شرکت انجام شد. کاستکو و پرایس کلاب دارای اندازه و مدل تجاری مشابهی بودند که این ادغام را منطقی می‌کرد. این شرکت ادغام شده پرایس کاستکو نام گرفت و عضویت در آن همگانی شد بدین معنی که یک عضو از پرایس کلاب می‌توانست از کاستکو خرید کند و همین‌طور بر عکس. پرایس کاستکو به دارا بودن ۴۶ شعبه و درآمد سالانهٔ ۱۶ میلیارد دلاری خود افتخار می‌کرد. پرایس کاستکو در ابتدا توسط مدیرانی از هر دو شرکت اداره می‌شد. اما دیری نپایید که در سال ۱۹۹۴ برادران پرایس این شرکت را رها کرده و به پرایس اینترپرایزز رفتند که شرکتی غیر مرتبط با کاستکوی کنونی است.

در سال ۱۹۹۷ این شرکت نام خود را به شرکت عمده فروشی کاستکو تغییر داد و دیگر شعب باقی مانده پرایس کلاب را نیز با نام‌گذاری مجدد به کاستکو تغییر داد.

کاستکو اولین شرکتی است که در کمتر از شش سال توانست فروش خود را از ۰ به ۳ میلیارد دلار افزایش دهد.در پایان سال مالی منتهی به ۳۱ اوت ۲۰۰۹ فروش این شرکت معادل ۷۱٫۴۱ میلیارد دلارو سود خالص ۱٫۰۹ میلیارد دلار برآورد گردید. کاستکو در فهرست فرچون ۵۰۰ در سال ۲۰۱۰ در رتبهٔ ۲۵ از بزرگترین شرکت‌های ایالات متحده آمریکا، قرار داشت. ای سی آی اس (شاخص رضایت مشتریان آمریکایی) از کاستکو به عنوان خرده‌فروشی شماره یک با امتیاز ۸۳ Q۴ سال ۲۰۰۸ نام برد. کاستکو در ایالات متحده تنها هفت روز تعطیل است، که این روزها عبارتند از: روز سال نوی میلادی، عید پاک، روز یادبود، روز استقلال، روز کارگر، روز شکرگزاری و کریسمس.

شیوهٔ فروش کاستکو تأکید بر فروش اجناس با قیمت کم و تعداد زیاد است. این اجناس عمدتاً برای خانواده‌های پرجمعیت، شرکت‌ها و مغازه‌ها به بازار عرضه می‌شوند.

عضویت خرید از کاستکو تنها برای افرادی که دارای حق عضویت هستند و میهمانان آنان آزاد است.

و بالاخره انتظار به سرآمد..

وپس از انتظاری زیبا در شامگاه پنجم خرداد لناخانم به دنیا آمدند.

ماجرای گرفتن عکس از نوزاد یازده  روزه برای دریافت پاسپورت کانادایی:

درکشور کانادا پروسه دریافت پاسپورت حدود دو ماه به طول می انجامد. و تقریبا تمامی مراحل به صورت آنلاین انجام می شود اما یک استثناء هم وجود دارد.

به دلیل این که توریست در این کشور زیاد است برای افرادی که نزدیک زمان پروازشان است و نیاز به پاسپورت دارند این روند زیر ده روز انجام می شود و نیاز به حضور در سفارت هست.

وگرفتن عکس جدید با شرایط خاص هم الزامی است.

دقیقا ماهم باید برای گرفتن پاسپورت زود هنگام اقدام  کردیم.

 روز یازدهم تولد کودک دلبندمان به سازمان سرویس کانادا مراجعه کردیم. برای  گرفتن عکس به قسمت عکاسی رفتیم. مسئول آن جا گفتند که برای گرفتن عکس کودک باید به طور عمود قرار بگیرد و حتما چشمانش باز باشد.

وای که چه کار سختی بود چون کودک درخواب عمیق بود و اصلا چشمانش را باز نمی کرد و حتی نمی توانست گردنش را نگه دارد. 

اعتراض کردیم که خوب چرا کودک را بروی سطحی نخوابانیم و عکس بگیریم اما اعتراض ما وارد نبود چون گفتند قانون است.

به سختی و با استفاده از آب برای خنک کردن و بیدارکردن کودک اقدام کردیم چشم ها باز شد اما گردن را چه می کردیم؟

به هر سختی بود او را روبروی دوربین قرار دادم و چندین عکس گرفته شد اما دربررسی اول گوشه شصت من درعکس پیدا بود و قابل قبول نبود.

دیگر هم من خسته شده بودم و هم کودک دلبندمان که حسابی کلافه شده بود. آخر کدام کودک ضعیف و نحیف یازده روزه می تواند گردنش را صاف بگیرد؟

دوباره او را آماده کردم رگ های دستم کش آمدند و دستانم درد گرفته بود اما چاره ای نبود دوباره چند عکس گرفته شد و بالاخره یک عکس باشرایطی که خواستند به دست آمد. اما به نظر من عکس  کودکمان اصلاشبیه خودش نبود و قیافه اش بسیار عصبانی افتاده بود.

خوب خان اول تمام شد. 

برای پر کردن فرم های تقاضا به طبقه دوم رفتیم و پس از پر کردن تعداد زیادی سوال و جواب دادن به آن ها برای تحویل به اتاق مربوطه رفتیم اما…

آنقدر شلوغ بود که مسئولش گفت امروز دیگر تقاضا نامه ای دریافت نمی کنند و دوباره کار ما به روز بعد موکول شد.

…….

کودک سیزده روزه درکتابخانه شهر چه می کند؟

یکی از آزمایش هایی که برروی نوزادان دراین کشور انجام می گیرید آزمایش شنوایی نوزادان در بدو تولد است. 

اما روزی که نوزاد ما به دنیا آمد دکتر مربوطه حضور نداشت و قرار شد که روزی دیگر برای انجام این امر ما را دعوت کنند.

درروز موعود با دیدن ایمیلی متوجه شدیم که باید برای انجام این کار به آدرسی برویم. آماده شدیم و به راه افتادیم آدرس را به اوبر دادیم و پس از یک ربع رانندگی به محل مورد نظر رسیدیدم.

اما هرچه به دنبال تابلوی بیمارستان یادرمانگاه گشتیم بی فایده بود ما جلوی یک ساختمان زیبا و بزرگ که یکی از کتابخانه های بزرگ شهر بود قرار گرفته بودیم.

با کمال تعجب وارد سالن شدیم.

 

پس ازاین که وارد محیط کتابخانه شدیم و ایمیل را به راهنما ی سالن نشان دادیم با خوشرویی به سالن اصلی کتابخانه راهنمایی شدیم. درآن جا خانم مسنی با رویی گشاده ما را با آسانسور به طبقه فوقانی و سالن اصلی برد. 

کف سالن از فوم ضخیم و خوشرنگی درست شده بود که صدا را کاملا مهار می کرد. دیوارها به زیبایی تزیین شده بودند و میز و صندلی های مطالعه با نظم و دقت با فاصله های معین چیده شده بود . هرکسی  کنار میزی نشسته و غرق درمطالعه بود. 

اما من هنوز سوال داشتم مگر ما برای شنوایی سنجی نیامده ایم پس اینجا چه می کنیم؟

مارا به آخرین قسمت سالن راهنمایی کردند . سه تا اتاق  کنار هم بود که درب های شیشه ای داشتند اما شیشه های آن را پوشانده بودند و داخل ان پیدا نبود. پس از چند دقیقه در اتاق باز شد و یک خانواده با نوزادشان از آن جا خارج شدند. 

وسپس خانم دکتر بسیار مسن و سفید پوش با چهره ای خندان نام کودک ما را به سختی خواند ( تلفظ برخی کلمات فارسی و اسم های طولانی برای آنان مشکل بود)

وپس از این که متوجه حضور ما شد از ما چند دقیقه تنفس خواست و با دستمال و اسپری پاک کننده کل میز و صندلی اتاق و وسایل را ضدعفونی کرد و ما ازبیرون نظاره گر بودیم . وارد اتاق شدیم ایشان با دستگاه های شنوایی سنجی به سراغ نوزاد ما آمد و بستهایی را با ظرافت تمام و به گیجگاه و سر و پیشانی نوزاد وصل کرد و پس از هر ازمایش چیزهایی را برروی  ورقه یادداشت می کرد وبا اشاره علامت اوکی و لبخنی به ما یاد آوری می کرد که شنوایی نوزادمان از حد نرمال نیز بهتر است. 

 

سرانجام در یک ماهگی نوزادمان، موفق به دریافت پاسپورت کانادایی شدیم.

خوشبختانه در تورنتو، با وجود ایرانی های بسیاری که به کانادا مهاجرت کرده اند و کاسبی حلال راه انداخته اند، هیچ ایرانی از داشتن مواد غذای و حلال و کاملا وطنی نگرانی ندارد. یکی از این سوپرهای خوب که در خیابان یانگ و درنزدیکی محل اقامت ما بود سوپر تهران بود که ما چندین بار به آن جا رفتیم و خرید کردیم. بهترین قسمت آن هم وجود انواع نان ایرانی از جمله نان سنگک و بربری و لواش تازه و برنج مرغوب ایرانی بود. الباقی  اجناس هم بسیار تازه و با کیفیت ارائه می شد.

خسته نباشید هموطن

راستی یک نوید به شیرینی خورهای اصیل ایرانی هم بدهم که در شهر تورنتو می توانند از شیرینی های خوشمزه ای از جمله شیرینی لادن وطنی استفاده کنند و لذت ایرانی شیرینی خوری را هم آن جا داشته باشند.

بله و پس از گذشت حدود چهار ماه زندگی در این شهر و به دنیا آمدن پرنسس ما، زمان برگشت رسید و از جمله مشکلات برگشت با کودک نوزاد این بود که باید به هنگام صعود و فرود هواپیما، کودک درحال مکیدن باشد و از گوش او به این وسیله که صداگیر نامیده می شد محافظت کرد. در عکس کودک مارا مشاهده می کنید که اصلا ازاین دو قضیه که پستانک بمکد و گوشی بگذارد راضی نیست، ولی چاره ای نبود برای سلامتی اش باید او را مجبور به این کار می کردم. پرنسسم مرا ببخش اگر مدت کوتاهی اذیت شدی 

7 دیدگاه دربارهٔ «سفربه تورنتو»

  1. سلام خانم شهراد نازنین
    بسیار لذت بردم از گزارش سفرتون💚🤍
    بسلامتی و با دلخوشی مسافر کوچولوی عزیزتون رو‌در آغوش بگیرید.❤️
    سفرتون خوش و‌ پر از خیر و برکت🌷🌷🌷

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *