خانواده دور هم نشسته بودند و از هردری صحبت می کردند. سریال کمدی تلوزیون را درکنار هم دیدند و میوه های آخر شب را هم خوردند. پریا دوباره برای بارچندمین به مادر گفت: مادر فردا یادت نرود، باید زودتر بلند بشوی تا به مدرسه برویم. مادر گفت: ای بابا چندین بار یک حرف را تکرارمیکنی؟ بله میدانم، فردا درمدرسه کارنامه شمارا می دهند و شما منتظر هستی تازودتر نتیجه زحماتت را بگیری. تو که میدانی خیلی تلاش کردی پس خیالت راحت باشد و آرام باش تا نتیجه کارت را ببینی. اینقدر هم تکرارنکن. چشم، فردا اول وقت باهم به مدرسه خواهیم رفت. پریا نگاه معناداری هم به پدر کرد و پدر هیچ نگفت و لبخندی زد و سرش را به نشانه تایید تکان داد .
بوی چای تازه دم درهوا پیچیده بود. مادر با تعجب به آشپزخانه آمد و از صحنه ای که دید از تعجب چشمانش گرد شده بود. پریا درآشپرخانه بود. میز صبحانه را باسلیقه چیده بود و چای هم دم کرده بود. سلامی به مادر کرد و گفت: بفرمایید صبحانه حاضراست و لبخندی زد. درهمان لحظه پدر هم به آشپزخانه آمد و از دیدن آن صحنه شگفت زده شد.
پریا گفت: مادر جان زود صبحانه اتان را بخورید که برویم. پدرنتوانست جلوی خنده اش را بگیرد و گفت: آها ن پس برای این است که شما صبح به این زودی بیدار شده ای و صبحانه را خودت آماده کرده ای؟ هنوز که ساعت ۷ صبح هست و در مدرسه باز نشده صبر کن به موقع، با مادر به مدرسه خواهید رفت.
همین موقع بود که پوریا هم پیدا یش شد و دید که همه در تکاپو هستند خیلی خوشحال به نظر نمیآمد. پدر گفت: که پور یا راستی کارنامه تو را کی میدهند؟ پریا گفت: کارنامه من را فردا میدهند و از آشپزخونه بیرون رفت. هر وقت که نمره های پوریا کم می شد و از آن راضی نبود اخمهایش اینطوری توی هم میرفت و زیاد حرف نمیزد.
پوریا از دیشب خواب نداشت. تا صبح خواب میدید که نمره های کارنامهاش از روی کاغذ به بیرون آمده اند و با او حرف می زنند و ازاو گله دارند و او فریاد می زند، بروید داخل کارنامه چرا بیرون آمدید؟ این خواب را برای ما در و پدر تعریف کرد و پدر گفت: ببین چه نمره هایی گرفته ای که از دست تو و کارنامه ات فراری هستند. وهمه زیر خنده زدند.
purchase cialis online cheap Here are some general guide lines for you