G-WBDM9N5NRK

داستان‌های پریا و پوریا انتظار

خانواده دور هم نشسته بودند و از هردری صحبت می کردند. سریال  کمدی تلوزیون را درکنار هم دیدند و میوه های آخر شب را هم خوردند. پریا دوباره برای بارچندمین به مادر گفت: مادر فردا یادت نرود، باید زودتر بلند بشوی تا به مدرسه برویم. مادر گفت: ای بابا چندین بار یک حرف را تکرارمی‌کنی؟ بله می‌دانم، فردا درمدرسه کارنامه شمارا می دهند و شما منتظر هستی تازودتر نتیجه زحماتت را بگیری. تو که میدانی خیلی تلاش کردی پس خیالت راحت باشد و آرام باش تا نتیجه کارت را ببینی. این‌قدر هم تکرارنکن. چشم، فردا اول وقت باهم به مدرسه خواهیم رفت. پریا نگاه معناداری هم به پدر کرد و پدر هیچ نگفت و لبخندی زد و سرش را به نشانه تایید تکان داد .
بوی چای تازه دم درهوا پیچیده بود. مادر با تعجب به آشپزخانه آمد و از صحنه ای که دید از تعجب چشمانش گرد شده بود. پریا درآشپرخانه بود. میز صبحانه را باسلیقه چیده بود و چای هم دم کرده بود. سلامی به مادر کرد و گفت: بفرمایید صبحانه حاضراست و لبخندی زد. درهمان لحظه پدر هم به آشپزخانه آمد و از دیدن آن صحنه شگفت زده شد.
پریا گفت: مادر جان زود صبحانه اتان را بخورید که برویم. پدرنتوانست جلوی خنده اش را بگیرد و گفت: آها ن پس برای این است که شما صبح به این زودی بیدار شده ای و صبحانه را خودت آماده کرده ای؟ هنوز که ساعت ۷ صبح هست و در مدرسه باز نشده صبر کن به موقع، با مادر به مدرسه خواهید رفت.
 همین موقع بود که پوریا هم پیدا یش شد و دید که همه در تکاپو هستند خیلی خوشحال به نظر نمی‌آمد. پدر گفت: که پور یا راستی کارنامه تو را کی میدهند؟  پریا گفت: کارنامه من را فردا می‌دهند و از آشپزخونه بیرون رفت. هر وقت که نمره های پوریا کم می شد و از آن راضی نبود اخمهایش این‌طوری توی هم می‌رفت و زیاد حرف نمیزد.
 پوریا از دیشب خواب نداشت. تا صبح خواب می‌‍‌‌‌دید که نمره های کارنامه‌اش از روی کاغذ به بیرون آمده اند و با او حرف می زنند  و ازاو گله دارند و او فریاد می زند، بروید داخل کارنامه چرا بیرون آمدید؟  این خواب را برای ما در و پدر تعریف کرد و پدر گفت: ببین چه نمره هایی گرفته ای که از دست تو و کارنامه ات فراری هستند.  وهمه زیر خنده زدند.
 ساعت نه صبح شدو پریا و مادر به مدرسه رفتند. درحال رفتن، پریا، کمی استرس داشت. می‌دانست که واقعاً نتیجه کارش خوب است ولی بازهم نگران بود.
 اما وقتی که ابخند رضایت مدیر مدرسه را دید خوشحال شد و ته دلش قرص شد آنها به مادر، تبریک گفتند و معاون مدرسه به مادر گفت: به شما تبریک میگویم که همچین دختر خوبی دارید، که هم اخلاقش خوب است و هم درسش عالی است.
 پریا از خوشحالی نمی‌دانست چه کار کند، ذوق زده شده بود. از تعریف‌های معاون مدرسه تشکر کرد و کارنامه‌اش را گرفت و با شادی از دفتر مدرسه بیرون آمدند. درراه خانه که بودند، گفت: مادرجان من به قولم عمل کردم حالا نوبت شماست. مادر هم گفت: باشه عزیزم  ماهم به عهد خودمان وفا می کنیم. من همین الان به پدر زنگ می‌زنم و نتیجه کارنامه شما را اطلاع میدهم. وبه پدر زنگ زد پدر هم با خوشحالی گفت: چقدر عالی، پس امشب جشن داریم من همان قولی که داده بودم وعهدی که بسته بودم وفا می کنم و آن چیزی رو که قول داده بودم برای پریا بخرم حتماً امشب میخرم و با خودم می آورم.
 مادر که از شادی دخترش خوشحال بود به او گفت: بین دخترم دنیا هم همین‌طور هست. در جهان آخرت کسانی که  دراین دنیا، کار خوب کرده باشند،  کارنامه خوبی هم می گیرند و از نتیجه کار خودشان راضی هستند. و نه از قیامت می ترسند ونه از جهنم و عذاب. چون می‌دانند که نتیجه کارهایشان خوب هست و خداوند برای آن‌ها هدایایی در نظر گرفته است.
اما برعکس کسی که در این دنیا کار خوب نکند، باید منتظر ناراحتی باشد او همیشه نگران عذاب جهنم و ترس از قیامت است و از مرگ می ترسد.
پریا کمی فکرکرد و گفت: واقعاً همین‌طور هست، من که این همه تلاش کردم، مطمئن بودم که نتیجه کارهایم خوب می‌شود، اما باز هم کمی نگران بودم، ولی الان بادیدن نتیجه مثبت زحماتم، خیلی خوشحالم.  اگر تلاش کردم و زحمت کشیدم ،حالا جلوی شما و اولیای مدرسه سربلند هستم.  تازه خودم هم خوشحالم که به علمم اضافه شده است. مادرگفت خوب حالا که امشب جشن داریم باید به خرید برویم و پریا هم گفت پس برویم . من امروز می‌خواهم درانجام همه کارها به شما کمک کنم.
سرمیز شام پدر هدیه پریا راداد و گفت: این هم نتیجه تلاش دختر گلم است. بچه های عزیزم دنیا هم مزرعه آخرت هست. هرچه که دراین دنیا بکاری در دنیای دیگر، درو خواهید کرد. پس تا می‌توانید برای خودتان خوبی بکارید تا هم دراین دنیا شاد و پیروز باشید و هم دردنیای بعدی سرافراز و خندان باشید.
 

1 دیدگاه دربارهٔ «داستان‌های پریا و پوریا انتظار»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *