مدرسه پر از هیاهوی بچهها بود. از تنها اتاق طبقه دوم خانه، حیاط مدرسه کناری دیده میشد. با این که بانو، پیر شده بود ولی هنوزعاشق بچهها بود و صدای بچهها به او آرامش میداد . ساعت ها برروی صندلی راحتیش مینشست و آنها را تماشا میکرد. همسرش، به دیارباقی شتافته بود و دختر و پسرش هم ازدواج کرده و رفته بودند. سالها پیش که به این محله مدند، این جا فقط باغ و کوچه باغ بود. تک و توک خانه ای دیده میشد. همسرش این باغ را خرید و در وسط آن یک کلبه کوچک ساخت. و دورتا دور آن را در خت انار کاشت. در این منطقه درخت انار به خوبی رشد میکرد و محصول خوبی می داد. در اطراف هم چندتا درخت توت و گردو کاشت. زمانی که همسرش زنده بود، خیلی میهمان داشتند و اقوامش به خانه آنها می آمدند و هر کسی برای خودش انار و سیب و گرد و می چید و می برد. در وسط حیاط خانه هم حوضچه ی زیبایی درست کردند که پر از ماهی های قرمز بود . دراین حیاط خاطره های خوب و شیرینی رقم خورد.
بعدها که بچه ها بزرگتر شدند، یک اتاق کوچک دیگرهم روی ساخنمان قبلی ساختند، که از پنجره آن، بیرون باغ معلوم می شد. با گذرزمان، کم کم همه باغ ها تبدیل به آپارتمان و خانه شد و در ختان زبان بسته از بین رفتند .
زمین روبروی خانه ی آن ها چند سال بدون در خت و بایر افتاده بود و محل ریختن زباله و جمع شدن سگ و گربه شده بود. یک روز چند نفر آمدند و تابلویی را در آنجا کاشتند، که روی آن نوشته شده بود، محل احداث دبستان .
همسرش گفت: ای داد بیدا، اینجا اگر مدرسه بشود خیلی شلوغ و پر سرو صدا می شود. بهتر است خانه را عوض کنیم و به جای دیگری برویم. اما زن راضی نبود و دلش نمی آمد، درختان را که حالا بزرگ و پر محصول شده بودند را ترک کند . تا اینکه عمر همسرش قد نداد وقبل از این که مدرسه افتتاح بشود او به سفر ابدی رفت. بچه ها بزرگتر شدند و ازدواج کردند و هرکدام به سراغ زندگی خودشان رفتند. نگهداری و آبیاری درختان برا ی او سخت شده بود، ولی ازاین کار احساس رضایت داشت. درخت ها ها تنها همدم او بودند و ودرد دلهایش را گوش می دادند .
گاهی اوقات هم از پنجره بچه ها را تماشا می کرد تا وقتش بگذرد و وقتی انارها می رسید، فرزندانش، یک هفته پیش او می آمدند و محصول را می چیدند و میرفتند و او انارهای ریز و کوچک را تبدیل به رب انار و لواشک انار می کرد . بقیه را در جعبه ها باسلیقه می چید تا کم کم بچه ها یش ببرند یا خودشان مصرف کنند و یا بفروشند. آن سال بچه ها نتوانستند برای بردن محصول به خانه مادر بروند.