G-WBDM9N5NRK

تابوت

نجاری بود که زن زیبایی داشت

که پادشاه را مجذوب خود کرده بود
پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار را
فردا اعدام کنید.
نجار آن شب نتوانست بخوابد .

همسر نجار که بانویی معتقد بود به نجار گفت :
همسر عزیزم، مانند هر شب بخواب .
پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار است.
کلام همسر آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد .
صبح صدای پای سربازان را شنيد.
چهره اش دگرگون شد و با نا اميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم .

با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند.


دو سرباز با تعجب گفتند :
پادشاه مرده و از تو می خواهيم تابوتی برايش بسازی تا او را درخاک دفن کنیم.
چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت .

فکر زيادی انسان را خسته می کند .
درحالی که خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبير کننده کارهاست.

درهر شرایطی امیدت را به خدا از دست نده و هر لحظه منتظر رحمت بی گرانش باش.


ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن
یا خواب می مانی
یا از زندگی عقب میفتی 



 

2 دیدگاه دربارهٔ «تابوت»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *