داستان های پریا و پوریا تصمیم غلط
داستان های پریا و پوریا تصمیم غلط هنگام خوردن ناهار بود، که صدای تلفن خانه به گوش رسید. پدر، جواب داد و بعداز سلام و احوالپرسی گفت: بله چشم، بعدازظهر خدمت می رسم و خداحافظی و سپس قطع کرد . پدر، روبه مادر کرد و گفت: آقای عارفی بودند. برنج هایی که سفارش دادم را […]
داستان های پریا و پوریا تصمیم غلط بیشتر بخوانید »