به نام خالق هستی
آدمی در این دنیا برای به رسیدن به آرامش خود، به دنبال راهی میگردد و دراین راه عدهای موفق میشوند، عدهای هم، ناکام می مانند. به تعداد افراد بشر این راهها متفاوت است. من از آن دسته افرادی هستم که چندین راه را آزمایش کردم و در نهایت به نوشتن رسیدم که مرا به دنیای ناشناخته ها میبرد. نوشتن از کودکی زمانی که توانستم دست چپ را از راست تشخیص دهم با من عجین بوده است. در اوقات مختلفی همچون در سفر، هنگام ناراحتی، هنگام خوشحالی، تنهایی و … . این خط خطی کردنها و نوشتنها مرا یاری میکند تابه آرامشی زیبا و وصف نشدنی دست پیدا کنم.
اما راستش تاحالا جسارت بیرونریزی آنها را برای دیگران نداشتهام وهمیشه نوشتارهایم در گنجه خصوصی و فقط برای خودم بوده است. اما به تازگی، لطف خدا شامل حال من شد و آشنایی با استاد شاهین کلانتری را روزی من کرد و دوستان جدیدی پیدا کردهام که همه تقریبا از نوع علاقه به نویسندگی هم سطح من و صد البته که، تعدادی از آنها پیشرفتهتر از من هستند. میخواهم ترس را کنار گذاشته و به نشر افکار و ایدههایم بپردازم و امیدوارم با انجام این کار برای حتی عده اندکی از جهانیان مفید فایده قرار بگیرد.
به هرحال هدف من ازنوشتنهای متعدد، تعبیر رویای زمان کودکیام هست که شغل آینده را در خودم نویسندگی وکارخانه داری میدیدم و ندایی از درونم مرا به این کار دعوت میکرد. همیشه درذهن خودم مشغول تولید وسیله هایی بودم و خودم را در یک کارخانه ی تولیدی تصورمیکردم. الان کارخانه من تبدیل به تولیدمحتوا شده است و این کار برایم بسی لذتبخش است. من باید رسالتی که بر دوشم نهاده شده است را به نحو احسن انجام بدهم و تجربیاتم ر ا به آیندگان منتقل کنم. به قول عارف و شاعر بزرگ ملک الشعرای بهار که میفرماید:
دیگران کاشتند و ما خوردیم ما بکاریم و دیگران بخورند
تعریف نویسندگی
در افراد و فرهنگهای مختلف، تعریف کلمه نویسندگی مطالب بسیاری گفته و نوشته شده است. اماتعریف من از نویسندگی این است: خلق آثاری که میتواند به خدمت بشریت دربیاید و بسیاری ازنادانسته و ناگفتهها را به انسانها بشناساند. اندر فواید نویسندگی همین بس که باعث تراوش افکار و ایدههایی که درذهن تلمبار شدهاند، میشود.
زمانی که یک کشاورز، نهال کوچکی را می کارد و با نگهداری و پرورش دادن آن به نتیجه مطلوبی می رسد و به دسترنج میوه یا گلهای زیبا و دوست داشتنی می رسد، خالق به حساب می آید. ولی دسترنج او به زودی مصرف میشود، ازبین میرود و نابود می گردد. او با علم به این امر باز هم در سالهای بعد این کار را با عشق و علاقه تکرار میکند.
اما کسی که با ذره ذره وجود خود یک اثر ادبی، علمی،هنری و ….خوب و ارزشمند را خلق میکند، میداند که حداقل تا چندین سال پس ازخودش این اثر باقی میماند و به جهانیان کمک میکند و باعث رشد چندین نسل بعداز خودش نیز میشود پس هرچقدر در این راه تلاش و کوشش کند و ریاضت بکشد، ارزشمند و گرانبهاست.
پس چرا تا حالا نویسنده نشدم؟
اولین دلیل این کار مشغله زیاد بوده است. من با داشتن چهارتا فرزند، بیشتر وقتم را صرف پروراندن جسم و رو ح آنها کردهام که برای من باارزشترین داراییهایم محسوب میشوند. الان که ثمره و نتیجه تلاشهایم را میبینم بسیار خرسندم و خدا را شاکرهستم که چنین فرزندان برومندی را به جامعه تحویل دادهام. مدت زیادی بود که به دنبال کلاس نویسندگی بودم ولی زمانی که آن را یافتم باز هم بخاطر نداشتن فرصت برای حضور و انجام تمرینات کلاس نتوانستم در کلاس شرکت کنم و این پروژه باز عقب افتاد.
تلاشی دوباره:
دریکی از مهمانیهای خانوادگی چشمم به دخترعمویم افتاد که چند عدد کتاب را بر روی میز قرار داد و برای فروش آنها تبلیغ میکرد. از آن جایی که شاخکهای من همیشه به دنبال کتاب میگشتند، با کنجکاوی به سمت او رفتم و درمورد نویسنده و موضوع، کتاب سوالاتی پرسیدم. گفت: اینها دلنوشته و سفرنامهی یکی از دوستان ماست و چون دیدم کتاب قشنگی هست، آوردم تا اگر کسی تمایل داشت آن را بخرد و بخواند.
کتاب را برداشتم نامش (سفر عشق بوی دیگری دارد) بود. کمی ورق زدم و نگاهی انداختم با خواندن چند سطر از آن احساس کردم که روحم را تسخیر کرده، بدون معطلی یکی از آنها را برداشتم و هزینه را پرداختم و در گوشهای از اتاق چند صفحه از آن را خواندم و متوجه شدم که چقدر زیبا و روان نوشته شده و چقدر شبیه به دلنوشتههای خودم هست. روز بعد کتاب را کامل خواندم، فکری از سرم گذشت، مدتها بود دلم میخواست با یک نویسنده ملاقات حضوری داشته باشم تا سوالاتم را درباره نویسندگی و چاپ و نشر کتاب از او بپرسم و به دنبال همچین فرصتی بودم.
گوشی را برداشتم و شماره دختر عمویم را گرفتم و دلم میخواست زودتر صدایش را بشنوم که خوشبختانه همینطور هم شد. پس از احوالپرسی از او خواستم که با نویسنده کتاب، خانم نسرین گلدار صحبت کند و یک قرار ملاقات برایم بگذارد. از او خواستم اگر کتاب دیگری هم ازایشان چاپ شده برایم تهیه کند و او هم با کمال میل قبول زحمت کرد و خداحافظی کردیم. پس از چندروز به من خبر بدی رسید، متاسفانه ایشان بعداز تحمل دوره سختی از بیماری سرطان، جان به جان آفرین تسلیم کردند. و بدین گونه بود که نویسنده لایق و زبر دست دیگری از جمع انسان های فرهیخته کم شد. در کمال تاسف، نتوانستم با ایشان ملاقاتی داشته باشم و سوالهای متعدد من، درجای خود، همچنان بیجواب باقی ماندند. شاید همین یادگار که از ایشان به جاماند، مرا به خود آورد، که تعلل تاکی؟ پس کی میخواهی شروع کنی؟
عالی بود دوست من ، برایتان آرزوی موفقیت دارم
ممنون از شما که مطالعه کردید . خوشحال میشم باز هم به سایتم سری بزنید و مرا ازنظرات مفیدتون بهره مند کنید.