سخنان نغز ویادگار قدمای پارسی
توبا خداباش و پادشاهی کن بی خداباش و هرآنچه خواهی کن گرخدا خواهد عدو سبب خیر شود تو نیکی می کن و دردجله انداز که ایزد دربیابانت دهد باز ادب مرد به زدولت اوست گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست به عمل کاربرآید به …
توبا خداباش و پادشاهی کن بی خداباش و هرآنچه خواهی کن گرخدا خواهد عدو سبب خیر شود تو نیکی می کن و دردجله انداز که ایزد دربیابانت دهد باز ادب مرد به زدولت اوست گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست به عمل کاربرآید به …
به نــام خدا دختری بود، درونگرا، لاغراندام و مودب. علاقهی زیادی به خواندن و نوشتن و یاد گرفتن داشت. آرزوی پروازکردن برایش خیلی دست یافتنی بود …
مدت زیادی بود که انجام کارهای سخت خانه، فشار زیادی به جسم و روحم وارد کرده بود. از طرفی مسئولیت خانواده و از طرفی بی پولی ورفت و آمدهای خانوادگی و مهمانیهای زیاد داغونم کرده بود. زیر بار این همه کار خسته خسته بودم. دلم میخواست جایی برم و مدتی از این جا دور بشم. …
درهوای صبحگاهی و مطبوع زیبای اول ماه مهر، وارد مدرسه شدم. قبلا یک بار برای آشنایی با خانم مدیر به اینجا آمده بودم. هیاهوی آقاپسرهای ریزو درشت همه جا را پرکرده بود. صحنه زیبایی بود همه با روپوش های نو و تمیزسبز رنگ و یقه های چهارخانه سبزوسفید، به صف ایستاده بودند. با خودم گفتم …
ن والقلم ومایسطرون دوره اول و دوم صد داستان، از ترس این که نتوانم این کاررا به خوبی انجام بدهم، ازشرکت کردن درآن طفره رفتم . وفقط به مقوله یادگیری پرداختم. ولی دردوره سوم به خودم نهیب زدم ، تا کی میخواهی فقط ورودی داشته باشی. پس خروجی چه میشود؟ تصمیم گرفتم این دو …
به نام خالق هستی آدمی در این دنیا برای به رسیدن به آرامش خود، به دنبال راهی میگردد و دراین راه عدهای موفق میشوند، عدهای هم، ناکام می مانند. به تعداد افراد بشر این راهها متفاوت است. من از آن دسته افرادی هستم که چندین راه را آزمایش کردم و در نهایت به نوشتن رسیدم …
بانگاه کردن به تاریخ امروز، تصمیم گرفتم یک پیام زیبا برای دوستانی که از سایت من دیدن می کنند بگذارم . امیدوارم مفید فایده قرار بگیرد.
HIGH PARK ORONTO عصر یکی از روزهای زیبای ماه می، به طرف پارک مرکزی شهررفتیم. پارکی با مساحتی بسیار زیاد. انواع درختان کاج و سرو و جنگلی، که قدمت زیادی داشت، درآن با نظم و ترتیب خاصی دیده می شد و فضا را بسیار دلنشین کرده بود. تعداد زیادی درخت گیلاس ژاپنی دراین پارک کاشته …
ندای دل الف: اصلا دلم نمیخواد ازرختخواب بیرون بیام . بابا دیگر خسته شدم. ب: بیخود باید بلند بشی کلی کارداری. الف: دلم میخواد مثل اونوقت ها مادر بیاد و با نوازشهای دست نرمش، من و صدا بزنه و بیدارم کنه. ب: برو بابا اون موقع ها گذشت. الف: اصلا کاش من یک پروانه بودم. …
حدود پنجاه و سه سال از شروع سفرم به این دنیا میگذرد و نمی دانم این قطار زندگی کی به ایستگاه آخر میرسد. درطی این مسیر فراز ونشیبهای زیادی را تحمل کردم . چه لحظه های سختی که برمن گذشت و چه لحظه های شیرینی که تجربه کردم. الان که به باز بینی این مسیر …