G-WBDM9N5NRK

نام نویسنده: shahradstory

پشت سیم‌های خاردار

کوچه بلند و طولانی بود. تمام خانه ها نوسازی و بازسازی شده بودند. غیرازخانه‌ی مرموز که هنوز قدیمی  و مخروبه شده بود و هیچ کسی درآن تردد نداشت. صحبت های زیادی درمورد این خانه و اهالی آن در محله پیچیده بود. هرکسی، چیزی می گفت. خانه ای بزرگ و پراز درخت های قدیمی که یک […]

پشت سیم‌های خاردار بیشتر بخوانید »

ونکوور کوهستان گرووس 4

صبح روزسی ام ماه می بود که هوای مطبوع و بهاری ونکوور زیبا ما را حیران و شیدا کرده بود. تصمیم گرفتیم برای استفاده ازطبیعت زیبا به کوهستان گرووس برویم . گروس منطقه کوهستانی کنار شهر ونکوور است. پس با اتوبوس‌های مخصوص و تمیز و خلوت به ایستگاه موردنظررسیدیدم. پس از تهیه بلیت با تلکابین

ونکوور کوهستان گرووس 4 بیشتر بخوانید »

باغ انار بانو

 مدرسه پر از هیاهوی بچه‌ها بود. از تنها اتاق طبقه دوم خانه، حیاط مدرسه کناری دیده می‌شد. با این که بانو، پیر شده بود ولی هنوزعاشق بچه‌ها بود و صدای بچه‌ها به او آرامش می‌داد . ساعت ها برروی صندلی راحتیش می‌نشست و آن‌‌ها را تماشا می‌کرد. همسرش، به دیارباقی شتافته بود و دختر و

باغ انار بانو بیشتر بخوانید »

فشنگ

نگرانی و اضطراب را درهمه خط‌ها وچین و چروک‌های صورتش میتوانستی ببینی. هربار که رادیو مارش عملیات می زد، دل او هم مانند دل بسیاری از مادران دیگر این سرزمین، به دل‌شوره می‌افتاد و انگار که درآن رخت می‌شستند، تو دلی‌هایش به تلاطم می‌افتادند و این دل نگرانی و زلزله تا زمانی که خبری از

فشنگ بیشتر بخوانید »

داستان‌های پریاو پوریا اتفاق درکمد دیواری

 درطبقه پایین خانه پریا و پوریا، همسایه ای بود، که تازه به آن‌جا آمده بود. آن‌ها یک دختر چهار ساله داشتند. پریاو پوریا، ازاین دختر همسایه پایینی اصلا خوششان نمی آمد. به نظر آن‌ها، او هم لوس و هم خودخواه و هم اهل قهر کردن، بود. برای همین هیچ‌وقت دوست نداشتند که با او بازی

داستان‌های پریاو پوریا اتفاق درکمد دیواری بیشتر بخوانید »

سفربه نیاگارا

سفرکردن برای من همیشه جزئی از زندگی به شمار می آید. شاید به جرات بتوانم بگویم که بهترین لحظه های زندگی من در طول سفرهایم رقم خورده است و همچنان به سفر به اقصی نقاط دنیا ادامه خواهم داد.  همیشه دوست داشتم عجیب ترین و هیجان انگیز ترین جاهای دنیا را از نزدیک ببینم. یکی

سفربه نیاگارا بیشتر بخوانید »

پشت بام

خوشحال بود، که امروز به دانشگاه نمی رود. دیشب آخر وقت، از طرف استاد، پیامکی آمد، که به دلایلی امروز کلاس ندارند و رفتن به دانشگاه لزومی ندارد. پس تصمیم گرفت، کمی بیشتر از روزهای تعطیل دیگر در رخت‌خواب بماند. خانه ساکت بود. پدر به شرکت و مادر به دانشگاه رفته بودند. خانه آن‌ها فضایی

پشت بام بیشتر بخوانید »

داستان های پریا و پوریا دربیمارستان

به سختی چشمانش را باز کرد و از لای پلکهای سنگینش، نگاهی به سقف انداخت. سقف سفید ساده بود و اطراف آن‌ را چراغ‌های زرد کوچکی محاصره کرده بود. چقدر برایش نا آشنا بود. این جا کجاست؟ فکر کرد خواب می بیند پس چشمانش را بست و دوبار ه باز کرد، اما صحنه عوض نشد

داستان های پریا و پوریا دربیمارستان بیشتر بخوانید »

سفر به مونتریال قسمت اول

هوا ی نمناک و ابری و دل‌برانه صبح این شهر، دراین فصل هرکسی را به پیاده روی تشویق می‌کند. ماهم به راه افتادیم. درمسیر،  خانه های  ویلایی رنگارنگ با باغچه های زیبا و تمیز و آرایش و پیرایش شده ، توجه ما را به خود جلب کرد. پیاده روهای وسیع و بدون دست انداز، پیاده

سفر به مونتریال قسمت اول بیشتر بخوانید »

پایان صد داستان

  ن والقلم ومایسطرون  دوره اول و دوم صد داستان، از ترس این که نتوانم این کاررا به خوبی انجام بدهم، ازشرکت کردن درآن طفره رفتم . وفقط به مقوله یادگیری پرداختم. ولی دردوره سوم به خودم نهیب زدم ، تا کی می‌خواهی فقط ورودی داشته باشی. پس خروجی چه می‌شود؟ تصمیم گرفتم این  دو

پایان صد داستان بیشتر بخوانید »