جلسه اول یوگا
مدت زیادی است که بخاطر شیوع بیماری کرونا از رفتن به باشگاه و ورزش و فعالیتهای اجتماعی دورافتادم.
اما چند روزی است که بین جسم و دلم مشاجره سختی به پا شده است.
یکی میگوید دوباره شروع کن یکی میگوید: هوا سرد است بمان در خانه واستراحت کن. خانه گرم و نرم است و آسایش فراوان. چرا می خواهی خودت را به زحمت بیندازی ؟
اما نه، جسمم نیاز به نرمش و ورزش و زنده شدنی دوباره دارد. باید دوباره شروع کنم .
بالاخره دیروز پس از یک مشاجره تمام و کمال جسمم پیروز شد و انگشتانم بر صفحه گوشی لغزید و با فرستادن یک پیام خودم را به کلاس رفتن تحمیل کردم و با کمی تاخیر پیام مثبت از مربی عزیزم دریافت نمودم.
اما پس از دریافت جواب مثبت، دوباره جسم و روحم به جدال درآمدند یکی میگفت: در خانه بمان دیگری گفت: نه ورزش را دوباره شروع کن باز دوباره به شک و تردید رسیده بودم. اصلا حال خوشی نداشتم. ولی شب که شد ملافه و لباسهایم را آماده کردم و به امید شروع فردایی دیگر به خواب رفتم.
صبح با نشاط اولیه از خواب بیدار شدم. از رفتن به کلاس هم ترس داشتم و هم امید.
پس از خوردن صبحانه مختصری که همان نان و عسل بود، وسایلم را برداشتم و از درب خانه با بسم الله، بسم الله، بیرون رفتم.
اما وقتی پایم را از درب منزل بیرون گذاشتم حظ کردم. چه هوایی، چه حس پاییزی دلپذیری.
چند نفس عمیق کشیدم و خودم را به خدا سپردم.
شروع به راه رفتن کردم. قدم هایم را آرام آرام بر میداشتم. دلم میخواست از هوای پاییزی، بیشتر لذت ببرم. صدای پرندگان را میشنیدم و مناظر پارک برایم بسیار دلنشین بود هرچند که به کلاس بیشتر نزدیک میشدم احساس لذتم هم بیشتر میشد تا اینکه به مقصد رسیدم .
بعد از باز شدن درب و دیدن چهره مهربان و صمیمی خانم مربی، شور و حال بهتری هم پیدا کردم.
کلاس شروع شد و دوباره تجدید قوا کردم.
بدنم داشت کیف میکرد . حسابی از پسش برآمدم. کششهای شیرینی را برعضلاتم تحمیل کردم. نفس های پی درپی و منظم و قانونمند ششهایم را ورزیده تر کرد.
خیلی خوش گذشت خیلی خوب بود.
اما بهترین نقطه کلاس و بهترین زمانی که حس و حال خوبی داشتم در مراقبه آخر آن بود.
در کهکشان و هفت آسمان و اقیانوسها غرق شدم. حالتی مانند بودن درخلا را حس کردم.
و در بین این غرق شدگی ندایی به ذهنم رسید:
که به اوج بیاندیش، از موانع ترس، آنها را یکی یکی پشت سر بگذار و تو ذره ای بیش نیستی، تسلیم باش و هر آنچه را که خداوند برای تو رقم زده پذیرا باش.
این پیامها بسیار برایم جالب و شنیدنی و وصف نشدنی بود. اشکهایم سرازیر شد و خودم را تسلیم فرمان او کردم. حالا خدا را شکرمی کنم که بر سرما و ترس و تنبلی غلبه کردم و دوباره به کلاس یوگا رفتم.
خدایا شکرت
نکته جالب تر اینکه: موضوع امروز لایو استاد کلانتری این بود:
بهترین لحظه امروز خودتان را مکتوب کنید.
قلم را برداشتم و شروع به نوشتن کردم. بهترین لحظه امروز من روز یکشنبه 14 آذر ساعت ۱۴ و ۱۴ دقیقه بعد از ظهر به این صورت نوشته و ثبت شد.
چه تجربه خوبی. موفق باشید.
متشکرم دوست عزیز🙏🌹
یوگا زندگی است