G-WBDM9N5NRK

چرا نوشتن قداست دارد؟

نوشتن

اهمیت نوشتن، ازدیرباز، برهمگان واضح و مبرهن بوده است. ولی امروزه، از زوایای مختلفی باید به آن نگاه کرد. حالا دیگر نوشتن کار ساده‌ای نیست و تقریبا با تمامی ابعاد زندگی آدمی گره خورده است. دراین مقاله، به بحث قداست قلم و هرآن‌چه که با آن نوشته می‌شود، می‌پردازیم.

 بنجامین فراکلین  دراین مورد می‌گوید:

  یاچیزی بنویس، که ارزش خواندن داشته باشد، یا کاری انجام بده، که ارزش نوشتن داشته باشد.

نوشته‌ی جادویی

در زمان ناصرالدین شاه، مردم، زندگی معمولی داشتند و با حداقل درآمد، امرار معاش می‌کردند. دراین میان، طلبه‌ای به نام نظرعلی طالقانی، درشهر تهران و در مدرسه‌ی مروی، روبروی مسجد بازار، به فراگیری دروس حوزوی مشغول بود. او درآمد چندانی نداشت و با فقر، دست‌و‌پنجه نرم می‌کرد. نظرعلی، همیشه، فکرش این بود که درکنار خواندن درس‌های سخت و نفس‌گیر حوزه، به کار دیگری هم مشغول شود تا چه بسا، از این فقرو بیچارگی، نجات پیداکند، ولی هیچ کاری پیدا نکرد. یکی از روزهایی که خیلی مستاصل و درمانده شده بود، با خودش گفت: مگر خداوند، روزی‌رسان بنده‌اش نیست؟ پس بهتراست، برایش نامه‌ای بنویسم و خواسته‌ی خودم را مطرح کنم، شاید جواب نامه ام را بدهد؛ اما در دلش به فکر خودش خندید. چند روز بعد، هنگام مطالعه آیات قرآن، به این آیه‌ رسید،

                    (و هیچ موجود زنده‌ای نیست، الا اینکه روزی او برعهده خداست،  او قرارگاه اصلی آن را می‌داند و همه درکتابی روشن ثبت شده است).

                                                  «و مامن دابه فی الارض الاعلی الله رزقها و یعلم مستقرها و مستودعها کل فی کتاب مبین

و نظرعلی، درحین، خواندن قرآن، دوباره به آیه‌ی زیبای دیگری برخورد که فرموده بود:             (خداوند هیچ‌گاه خلف وعده نمی کند).

                                                                                                   (ان الله لا یخلف المیعاد)

سوره‌ی آل عمران آیه‌ی 9

نظرعلی، با دیدن این آیات، دیگر طاقت نیاورد و شروع به نوشتن نامه‌ای به خدا کرد و بعد از نوشتن  “بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم”  همان آیه‌ها رانوشت و این‌طور ادامه داد،( ای خدای مهربان، من هم یکی از بندگان تو هستم و می‌دانم که صدای مرا می‌شنوی و از راز دل من باخبر هستی، از تو خواهش می‌کنم روزی مرا به لطف خودت و به این ترتیب، برایم بفرستی تا من بتوانم با فراغ‌ بال بیشتری به تحصیلات و ادامه زندگیم برسم و قول می‌دهم شاکر تو باشم و در راه شناخت تو تلاش بیشتری کنم).   همسری زیبا،  خانه ای وسیع،   یک خادم،   یک کالسکه‌چی،   یک باغ،    مقداری پول برای تجارت.   لطفا هدایای مرا به این آدرس بفرست، خیابان مروی، روبروی مسجد بازار، حجره‌ی شماره شانزده. نظرعلی، پس از نوشتن نامه، با خود گفت: حالا این نامه را چگونه به دست خدا برسانم؟  به دور و بر خودش نگاهی انداخت، چشمش به مناره‌های مسجد افتاد،  باخودش گفت: خوب این‌جا خانه‌ی خداست، پس باید آن را به این‌جا ببرم.  نامه را به مسجد برد، به پشت‌بام رفت، و نامه را در یکی از تورفتگی‌های سقف گذاشت. باخودش فکرکرد،  اینجا بالاترین نقطه خانه خداست، پس حتما زودتر دیده خواهد شد. راستش در دلش به افکار و عمل خودش می‌خندید. ولی این آخرین فکری بود، که به ذهنش خطورکرده بود.با امید، به گشاده شدن، گره کارش به حجره برگشت.

روزی از روزها، ناصرالدین شاه، با خدمتگزاران خودش، برای شکار، قصد خروج از شهر را داشت، هوای خوبی بود و نسیم ملایمی می‌وزید، سوار براسبش شد و همگی به سمت شکارگاه راهی شدند. از قضا نزدیک مسجد که شدند، شدت باد، بیشتر شد و نامه نظرعلی، درهوا چرخی زد و بر روی پای ناصرالدین شاه افتاد. ناصرالدین شاه، کنجکاو شد، هرچه این طرف و آن طرف را نگاه کرد، وبه دنبال نویسنده‌ی نامه گشت، کسی را ندید که خواسته باشد نامه ای به او بدهد. نامه را باز کرد، وآن را خواند و لبخندی زد و باخودش گفت: کاتب نامه، عجب آدم خوش‌اشتهایی هم بوده و به راه خود ادامه داد.

آن روز شکار خوبی کردند و پس از تفریح و خوش‌گذرانی، به کاخ برگشتند، اما مضمون نامه حسابی فکر او را درگیرکرده بود. روز بعد، پیک خودش را احضار کرد و به او گفت: که به آدرس موردنظر،برود و اگر کسی با این نام و مشخصات، درآن‌جا بود، او را با خودش  به کاخ بیاورد. پس از ساعتی پیک، همراه با یک طلبه لاغر و نحیف،  وارد سالن اجتماعات شدند. نظرعلی که علت دعوت شدن به آن‌جا را نمی‌دانست، با ترس و کنجکاوی پرسید، قبله‌ی عالم ،مگر خطایی از من سرزده؟ من یک طلبه ساده بیشتر نیستم و تابحال هیچ کار خطایی هم نکرده ام.  من طالب علم هستم. و در جستجو و کنکاش درکتاب قرآن و به خواندن دروس طلبگی، مشغول می‌باشم، چه شده که شما مرا فرا خواندید؟  ناصرالدین شاه دستور داد تا   وزرایش را به سالن بیاورند و در حضور همه نامه را به او نشان داد و پرسید؟ آیا نویسنده‌ی  این نامه تو هستی؟  نظرعلی با دیدن نامه حسابی تعجب کرد و با لکنت و ترس گفت:  بله قبله عالم، ولی من این نامه را برای خدا نوشتم دست شما چه می‌کند؟

ناصرالدین شاه گفت: تو که درس طلبگی می‌خوانی؛ ‌مگر نمی‌دانی که خداوند برای انجام هرکاری، حکمتی دارد.  اگرمطلبی، خواست او باشد، وسیله‌ی آن را هم فراهم می‌کند. خواست خدا این بوده که تو نامه را بنویسی و باد، مامور ارسال آن به من باشد و من هم مامور اجرای آن هستم.افراد حاضر در سالن، در بهت و حیرت بودند و هیچ‌کسی چیزی نمی‌‌گفت. ناصرالدین شاه به یکی از وزرایش دستور داد، دخترش را که بسیار زیبا هم بود و به سن ازدواج رسیده بود، به عقد او در بیاورد.  به وزیرش گفت: تمامی خواسته‌های این جوان پاک، ساده و باایمان را برآورده کنید و از نظرعلی خواست تا پایان زمان صدارتش، به دربار برود و برای اهالی آنجا دروس دینی را تدریس کند؛ ضمنا  با  درباریان، مراوده تجاری هم داشته باشند.

این‌گونه بود که با نوشتن، زندگی فردی به طور معجزه‌آسایی تغییر کرد. ضمنا این نامه هم‌اکنون در موزه‌ی گلستان در معرض دید عموم مردم قرار دارد.

نامه

اختراعی که باعث معجزه بزرگی شد.

از زمانی که بشر به وجود آمد، برای ثبت اتفاقات زندگی و برای تبادل اطلاعات، دنبال راه چاره‌ای بود. اوایل زندگی، انسان با زبان اشاره پیام خودش را انتقال می‌داد و پس از مدتی با کشیدن خطوط بر دیواره‌ها و سنگ‌ها، توانست ارتباطش را با دیگران برقرارکند. معجزه زمانی رخ داد که بشر توانست خط (نوشتن) را اختراع کند و بتواند با آن به هدفش برسد. درمرحله‌ی اول، استفاده از خط تصویری، سپس خط میخی و پس ازآن با استفاده از حروف و نشانه‌ها، دنیای انسان رنگ و بویی دیگر گرفت. حالا انسان می‌توانست با این کشف بزرگ دانسته‌های خودرا تثبیت کند. پس به نوشتن برروی سنگ، چوب، پوست حیوانات، استخوان، موم و ابریشم پرداخت. سپس با اختراع کاغذ، دانسته‌های خود را بروی آن نگاشت و بدین ترتیب، بشر پی به راز جاودانه شدن بااستفاده از (نوشتن)  پی برد. دراهمیت نوشتن، همان بس که در کتاب مقدس مسلمانان، قران کریم سوره‌ای به نام قلم آورده شده است که درآیه اول این سوره، به قلم و آنچه که با آن نوشته می‎شود قسم یاد می‌کند.

                                                                                          “ن والقلم و مایسطرون”

قرآن کریم زمانی که می‌خواهد، درجه‌‌ی اهمیت موضوعی را برساند، به آفریده ای ازنعمت های مهم خداوند، قسم یاد می‌کند. این آیه  خود، اهمیت این موضوع، یعنی نوشتن را متذکر می‌شود.اینجاست که ما بیشتر، به قداست نوشتن، پی می‌بریم.

قلم زبان دوم انسان‌هاست

سخن گفتن، زبان شفاهی و نوشتن، زبان کتبی برای انسان است. که این موهبت، فقط در اختیار بشرقرار گرفته است. در دنیای امروز هرکسی که پا به این جهان می گذارد، اولین کاری که برای او انجام می‌شود، ثبت زمان و مکان تولد و مشخصات خانوادگی و….‌. او می‌باشد و این امر با نوشتن میسر است.

همان‌طور که همه می‌دانیم، در گذشته‌های دور که سیستم ارتباط جمعی به شکل امروزی نبود،  ایجاد ارتباط بین، انسان‌ها و  شهرها وکشورها بسیار سخت بود. پادشاهان و امرا و افراد سرشناس برای تبادل اطلاعات خود، از پیک‌های نامه‌بر یا همان چاپارها، استفاده می‌کردند و چه نامه‌ها که نوشته شد و هیچ‌وقت به مقصد نرسید. و چه نامه‌هایی که پس از چندین وقت و با سختی زیاد به دست گیرنده  رسید و موجب اتفاق‌های بزرگی ازجمله قتل، غارت، جنگ و البته گاهی هم موجب مراودات علمی و اقتصادی درجهان شد.  گاهی هم، از کبوتران نامه‌بر استفاده می‌شد.

در این بین چه نامه‌های عاشقانه‌ای که نوشته شد و موجبات تشکیل خانواده، یا باعث رقابت عشقی در میان مردم گردید که هرکدام به عاقبتی خوش یا ناخوشی ‌‌انجامید.  بسیاری ازاین حوادث نوشته شده، در طول تاریخ جاودانه شدند و آن‌ها که به نوشتن نرسیدند، درگورستان تاریخ دفن و به فراموشی سپرده شدند.  و چه قراردادهای تجاری که بین روسای کشورها نوشته شد و برخی باعث جدایی قسمتی از سرزمین‌ها و برخی باعث رونق تجاری گردیدند.

نقش نوشتن درمعاملات و زندگی

درهنگام خرید و فروش املاک، اجناس و… ‌. برای به رسمیت شناخته شدن معامله، باید حتما مبایعه‌نامه یا قرارداد مستندی،  در دفاتر رسمی، تنظیم و ثبت گردد، تا معامله وجهه قانونی پیدا کند و از هرج و مرج در جامعه جلوگیری شود و باز اینجاست که قداست  نوشتن، معنا پیدا می‌کند.   بسیاری از مردمی که عاشق سفر و البته نوشتن هستند، درطول سفر خودشان، به ثبت تجربیات تلخ و شیرین می‌پردازند. درباره رسم و رسوم ملل مختلف، مطالبی را ثبت می‌‌کنند. درمورد موقعیت جغرافیایی و گونه‌های زیستی، جانوری و خیلی مطالبی که برای خواننده، مفید و آموزنده هست می‌نویسند.  به طوری که خوانندگان سفرنامه، با خواندن مطالب درج شده، می‌توانند به سفر مجازی بروند و لحظاتی خود را در آن مکان ببینند و لذت یک سفر خیالی را تجربه کنند، انجام این امر باز با نوشتن حاصل می‌شود.

یکی دیگر از کاربردهای نوشتن، زمانی است که حالات روحی افراد، اعم از ناراحتی، خوشحالی، عشق و کدورت و…‌ که، به هیچ عنوان قابل گفتن نیست و نمی‌توان آن‌ها را با هیچ‌کسی در میان گذاشت؛ اینجاست که دلنوشته‌ها ظهور پیدا می‌کند و نویسنده بعد از نوشتن حالات خود، به آرامش نسبی می‌رسد و روحش طراوت پیدا می‌کند. با سبک شدن روح، بالطبع، جسم او نیز در معرض سلامتی قرار می‌گیرد.

جاودانه شدن اشعار

گاهی شاعر، با استفاده از طبع لطیف و هنری خودش، به کمک قلم، آن‌چنان اشعاری را ثبت می‌کند، که خواننده با خواندن آن‌ها به شوق زاید الوصفی، دست پیدا می‌کند. دنیای شعر و شاعری، به نوبه خود، دنیایی بسیار زیبا و خواستنی است که می‌توان گفت، ساخته و پرداخته ذهن آدمی، همراه با نوشتن است و منجر به خلق آثار زنده و ماندگار می‌شود. اگر کسی علاقه‌مند به این حوزه باشد، حتی پس از گذشت سالیان طولانی از نبودن شعرای نامی جهان و ایران مانند، خواجه حافظ شیرازی، سعدی والامقام، فردوسی و… می‌تواند،ازنوشته های به جا مانده و مکتوب شده‌ی آن‌ها ، بهره لازم را ببرد. اینجا نیز نوشتن به جاودانه ماندن شعرا وآثارشان،کمک می‌کند.               

نقش نوشتن در زندگی آیندگان

مهم‌ترین نقش نوشتن،  پدید آمدن اختراعات و ابتکارات بشر است. زمانی که فردی، شروع به تحقیق و تفحص درمورد مطلب علمی می‌کند، حتما باید تجربیات خودرا بنویسد و گام به گام جلو برود. گاهی ممکن است، این شخص زودتر از رسیدن به نتایج قطعی و عملی به دیار باقی بشتابد،

اینجاست که نوشته‌های باقی‌مانده از او به دست افراد اهل‌فن، بازخوانی و مطالعه و در نهایت منجر به ابداع، یا اختراعی مفید، و کارآمد برای جامعه می‌شود. استفاده از نوشتن و ابزار آن در زمان‌های گذشته و حال به اشکال مختلفی در خدمت خلق بوده است و نگارش علم امروزی موجب شده است، که بتوان آن‌ها رادر اختیار نسل‌های بعدی قرارداد. درکشور ما ایران، به همت انجمن قلم و همکاری شورای فرهنگی عمومی، و به پاسداشت قلم و نویسندگان، روز چهارده تیرماه را در تقویم رسمی کشور روز قلم  نام‌گذاری کرده‌اند، که این حرکت باز هم ما را متوجه قداست نوشتن می‌کند.

 

نتیجه‌گیری

باید نوشت، تا برای آیندگان، یادگار خوب به جا گذاشت.

باید نوشت، تا تجربه‌ها سینه به سینه منتقل شوند.

باید نوشت، تا راکد نماند و مانند رود جاری شد.

باید نوشت، تا به زیباتر و بهتر شدن زندگی انسان‌ها کمک کرد.

باید نوشت، تا به اسرار درونی و بیرونی انسان‌ها و جهان هستی اشراف پیدا کرد.

باید نوشت،تا جاودانه شد.

مطلب را با سخنی گهربار، از پیامبر اکرم (ص)،  به پایان می‌بریم.

            قیدوالعلم بالکتاب                                                      علم را با نوشتن، دربند بگیرید.                                                     اقتباس از کتاب کنزالعمال            

درآینده ،به نوشتن، از منظری دیگر، خواهیم پرداخت.

دوست عزیز و گرامی، نظر شما در مورد قداست قلم چیست؟

لطفا نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.