1- مهارت لباس پوشیدن
طبق قولی که پدرداده بود، قرار شد که آن روز،خانوادگی به شهربازی بروند. همه از صبح درتکاپو بودند.
همگی کارهایشان را انجام دادند. مادر ساندویچها را آماده کرد، گوجه و خیار شور و کتلتهای خوشمزه را درلای نان باگت پیچید.
پریا هم درحال پوشیدن لباسها و پوریا هم در حال پوشیدن کفش هایش بودند.
مادر باسبد وسایل به طرف درب خانه میرفت که چشمش به پوریا افتاد، نگاهی به کفشش کرد و گفت: پسرم، این کفش مناسب شهربازی نیست برو کفشهای کتانی ات را بپوش تا بتوانی درآن جا راحت بازی کنی.
پوریا نگاهش را به طرف جاکفشی انداخت و گفت: راستش را بخواهید من با کفشهای کتانیام به مدرسه رفته بودم و با بچه ها فوتبال بازی کردیم به خاطر همین، آنها را خیس و کثیف کردم و هنوز فرصت نکردم تمیزشان کنم الان مجبورم با کفش های مهمانی هم به شهر بازی بیایم.
ما در نگاهی به او کرد و هیچ نگفت.
به شهربازی رسیدند. هر کدام از بچهها دوست داشتند سوار یکی از وسایل بشوند. اولین وسیله ای که پدر پیشنهاد داد چرخ و فلک بزرگی بود که می توانستند خانوادگی از آن استفاده کنند.
همگی با شادی و هیجان، سوار چرخ و فلک شدند کمربندها را بستند و چرخ و فلک شروع به حرکت کرد. هرچقدر بیشتر می چرخید آدمها و خانهها کوچکتر و کوچکتر می شدند. این بازی خیلی هیجان داشت. بچهها حسابی سرحال شده بودند.
اما ناگهان دریکی از این چرخیدنها، کفش پوریا از پایش درآمد ولیز خورد و متاسفانه برسر یکی از مردمی که سوار چرخ و فلک بودند خورد. پوریا خیلی خجالت کشید، سرش را پایین انداخت و لبش را به دندان گرفت. اما همه میخندیدند.
پس از ایستادن چرخ و فلک پوریا و پدرش از آن مرد بینوا معذرت خواهی کردند و ماجرا به پایان رسید.

دوست عزیز، داستانتون خوب و آموزنده بود.اگرچه احساس کردم چند جا غلط املایی و نگارشی وجود دارد. ای کاش در مورد خجالت پوریا هم بیشتر توضیح می دادید. چون این احساس خجالت ممکن است در وجود پوریا بماند و باعث کاهش اعتماد به نفس او در بزرگسالی شود.
سلام برشما دوست عزیز :
ممنون که وقت گذاشتید و مطالعه کردید و ممنون که نکاتی را متذکر شدید.
نکته تربیتی این قصه استفاده درست و بجا از وسایل و پوشاک بود .
و همینطور کودک باید بیاموزد اگر کار غلطی انجام دهد احتمال این که باعث خجالت و شرمندگی او می شود زیاد است و باید کارهایش را بافکر و تدبر انجام دهد.
باتشکر