G-WBDM9N5NRK

ماجراهای دارا و سارا ریشه

دارا و سارا، بعد از خوردن صبحانه و کمک‌کردن به مادر، برای  جمع کردن وسایل روی میزغذاخوری، شروع به فعالیت کردند و آشپزخانه رو مثل دسته گل تمییز کردند و با اجازه مادر مهربون به اتاق رفتند. به سراغ بسته‌ی خمیر بازی که شب گذشته پدر مهربان برایشان آورده بود رفتند. بسته را بازکردند و شروع به ساختن اشکال خودشان کردند. دارا گفت: من می‌خواهم یک ماشین درست کنم و سارا هم گفت: من هم یک خانه می سازم. هردو مشغول ساختن شدند و کاردستی  زیبایی ساختند و کناری گذاشتند تا بعدا به پدر و مادر نشان بدهند . بعد سارا مشغول ساختن یک گلدان شد که داخل آن هم یک گل رزقرمزداشت، دارا هم یک درخت سیب درست کرد. بعد فکری به سر دارا زد  و به سارا گفت: من دوست دارم گیاهان مان را ببریم وداخل باغچه بکاریم و از آن ها مراقبت کنیم تا بزرگ بشوند. پریا گفت:  مثل آن لوبیایی که چند روز پیش کاشتیم و الان درآمده وبزرگ شده. چه خوب . بیا باهم به حیاطبرویم و  آن هارا بکاریم و هردو به حیاط رفتند . مادر که بعداز انجام کارهای خانه در حال خواندن کتاب بود، وقتی متوجه شد که بچه ها در اتاق نیستند، آن ها را صدا زد، دارا، سارا…بچه ها از حیاط جواب مادر را دادند و مادر هم به آن ها ملحق شد و پرسد: چه کار می کنید ؟ و پریا و پوریا توضیح دادند، که می‌خواهند درخت و گ پل خمیری اشان را در باغچه بکارند، تا مثل بوته‌ی لوبیا رشد کنند و بزرگ بشوند. مادر با شنیدن این حرف قاه قاه زیر خنده زد وگفت:  این که شدنی نیست.
و بچه ها را به سمت بوته‌ی لوبیایی که کاشته بودند برد و گفت: بچه ها، بیایید پیش من و خوب نگاه کنید تا برایتان بگویم که چرا نمی‌شود؟ مادر با مهربانی بیلچه‌ی کوچک را از دست دارا گرفت و با آرامی یکی از لوبیاها را از ریشه بیرون آورد و گفت: این‌جا را خوب نگاه کنید آیا وقتی لوبیا را کاشتید این شکلی بود؟ بچه ها نگاهی به ریشه های لوبیا که بزرگ شده بود انداختند و با تعجب گفتند: نه این‌ها چه هستند ؟ ازکجا آمده اند؟چرا لوبیا ازوسط، نصف شده؟  مادر گفت: وقتی شما این دانه لوبیا را کاشتید و به آن آب دادید و از آن  مراقبت کردید، با گذشت زمان، از وسط لوبیا جوانه ای زده و تبدیل  به ریشه شده و آب و مواد غذایی را به ساقه لوبیا رسانده اند، تا لوبیا توانسته رشد کند و سراز خاک بیرون بیاورد ودانه‌ی لوبیای جدیدی بدهد. دارا و سارا، با تعجب به حرف‌های مادرگوش می‌کردند و پوریا گفت: خوب حالاماهم گل‌هایمان راکه بکاریم همین اتفاق می افتد؟  مادرگفت: خودتان چه فکری می‌کنید؟ هردو ساکت شدند. مادر گفت: بچه های من، خمیربازی ازمواد شیمیایی درست شده و قابل کاشت نیست و نمی‌تواند رشد کند. برای به دست آوردن محصول خوراکی،  باید از بذرو دانه های گیاهان استفاده کنیم. بعد از سارا پرسید؛ مثلا اگربخواهیم هندوانه داشته باشیم باید چه چیزی بکاریم؟ سارا گفت: خوب هندوانه، و مادر، دوباره خندید و گفت: نه، هندوانه را که نمی شود کاشت؛ باید تخم آن رابکاریم و از آن مراقبت کنیم تابتوانیم هندوانه داشته باشیم و بخوریم . صدای زنگ حیاط بلند شد. بچه ها فهمیدند که پدر مهربانشان هم به خانه رسیده است. دوتایی رفتند که جریان  بازی خنده دار امروز را برای پدرتعریف کنند.
راستی بچه ها اگر بخواهیم گردو یا بادمجان، داشته باشیم باید چه بکاریم ؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *