G-WBDM9N5NRK

من کیستم؟

درسال 1346، درماه شهریور، در فصل فراوانی خربزه و انگور، درشهر تهران در محله‌ی‌ نارمک و در خانواده‌ی چهارنفره، چشم، به جهان گشودم. از آن‌جا که دو برادر داشتم، پدر و مادرم، با نذر و نیاز، ازخداوند، دختری طلب کردند. تا این که، خداوند، آرزوی آنان را برآورده کرد و میهمان پدری مهربان و عاشق علم و دانایی و مادری مهربان و صبور و کدبانو شدم. 

دوران کودکی، با سرعت زیادی سپری شد. در سن هفت سالگی به دبستان دادبه، (فطرت کنونی) دربزرگراه رسالت، رفتم و از آن‌جا که مدارس مختلط بود، با دو برادر و یک خواهرم در یک مدرسه بودیم. از همان دوران کودکی، عاشق خواندن درس و کتاب و مدرسه بودم. به محض رسیدن به خانه، تکالیفم را به نحو احسن انجام می‌دادم و سپس، به سراغ کارهای دیگر می‌رفتم. به خاطر این موضوع، همیشه مورد تشویق پدر و مادرم قرار می‌گرفتم.

 یادم نمی‌رود، که درسن هشت سالگی، با مادرم به خانه یکی از همسایگان رفته بودیم که چشمم به کتابخانه‌ی آن‌‌ها افتاد، ناگهان مجذوب کتاب قطور و نهصد صفحه‌ای شدم. نام کتاب زندگانی امام حسین (ع) بود. من که تحت آموزش‌های تربیتی و مذهبی پدر و مادرم، از عاشقان امام حسین (ع) شده بودم، ناخودآگاه به سمت کتاب، کشانیده شدم.

با اجازه‌ی صاحب‌خانه آن را برداشتم و به طور پیوسته و به سرعت آن را خواندم. این اولین تجربه‌ی روبرو  شدن من، با مطالعه‌ی کتاب‌های حجیم بود. آن‌جا بود، که فهمیدم عطش دانستن و مطالعه در نهادم وجود دارد، لذتی که ازخواندن آن کتاب چشیدم، هنوز پس ازگذشتن سالیان مدیدی، با من است.

دوران ابتدایی، با فرازو نشیب و خاطرات خوش به پایان رسید. دوره راهنمایی را در مدرسه‌ی سیمای دانش در همان محله‌ی خودمان سپری کردم که مصادف با تحولات انقلاب و شروع جنگ تحمیلی و پر از لحظات وخاطرات تلخ و شیرین بود.

زندگی مشترک من با همسرم خیلی زود آغاز شد و تا چشم برهم نهادم صاحب چهار فرزند شدم. تا جایی که توانستم تب دانستن، خواندن و نوشتن را نیز به آن‌ها منتقل کردم. ناگفته نماند، که در تمام طول مسیر پر پیچ و خم زندگی، همسرم حامی و پشتیبان من بوده و هست. حالا پس از گذشت سالیان مدیدی، با داشتن فرزندانی شایسته و موفق در عرصه‌ی جامعه، نتیجه‌ی زحمات آن روزها را مشاهده می‌کنم و به وجود تک تک آنان افتخار می‌کنم.

عطش خواندن کتاب های مختلف درمن تمامی نداشت. به جایی رسیدم که با مطالعه قران احساس کردم بهترین و شیواترین و رساترین کتابی که، بتواند خواسته های معنوی و مادی مرا کامل کند همین کتاب است. پس به کاووش دراعماق آن پرداختم. تا این‌که جذب کلاس‌های عرفان اسلامی، تفسیر و مفاهیم قران شدم. پس از مدتی تصمیم گرفتم در رشته کامپیوتر ادامه تحصیل بدهم. به خاطر علاقه‌ای که به معلمی و بچه ها داشتم، درهمان سال برای تدریس کامپیوتر مشغول به کارشدم. دو سالی در دبستان دخترانه تربیت درمحله تهران‌پارس مشغول به کار  شدم، کار با بچه‌ها برایم بسیار شیرین و لذت‌بخش بود.

مدتی هم، به کلاس مفاهیم و حفظ قرآن درموسسه ‎ی قران پژوهان،  بشارت و جامعه القرآن رفتم. که این آموزش‌ها مرا وارد دنیای شیرین جدید و دل‌چسبی کرد.

سپس تصمیم گرفتم تحصیلات دانشگاهی‌ام را دررشته تربیت مربی قرآن، ادامه بدهم و درکنار آن به تدریس حفظ قرآن در مدارس پرداختم. اولین دبستانی که رفتم، مدرسه پسرانه‌ی  امید انقلاب، در منطقه یک تهران بود. دوسالی را در آن‌جا تدریس قرآن کردم که تجربیات جالبی را برایم به ارمغان آورد.

سپس وارد کادر آموزشی، موسسه بشارت و موسسه نور ولایت ثقلین شدم و هم‌زمان درمدارس منطقه‌ی هشت و چهار تهران، مشغول خدمت شدم. در دبستان‌های دخترانه لاله‌های انقلاب، بهار، راضیه و پانزده خرداد، مشغول به تدریس حفظ و مفاهیم قرآن با استفاده از شیوه‌ی داستان‌سرایی و استفاده از ترسیم نقاشی، شدم. این کار را با عشق و علاقه‌ی بسیاری انجام دادم  و تقریبن، همه از نتایج کارراضی بودند.

و من هم‌چنان دوست‌دار کتاب، خواندن، نوشتن، سفر و بچه‌ها هستم. همان‌طور که از کودکی، بسیار می‌نوشتم و نوشته های من شامل، دل‌نوشته، سفرنامه ، روزانه نویسی، خلاصه کتاب، اهداف دور و نزدیک و…‌بود. حالاتصمیم گرفتم که به نوشته های خودم سرو سامان و نظم شایسته ای بدهم. پس قدم درراه نوشتن هدفمند، یعنی نویسندگی می‌گذارم. امیدوارم، به زودی و با توکل به خدای مهربان، کتاب‌های داستانی خودم را برای کودکان و نوجوانان، به مرحله‌ی چاپ و انتشار برسانم. با توجه به برنامه‌ای که دارم، کتاب‌های الکترونیکی را هم درسایتم خواهم داشت؛ باشد که بتوانم، رسالتی را که بردوشم گذاشته شده، به نحو احسن، انجام دهم و امیدوارم که مورد توجه دوست‌داران این حوزه قرار بگیرد.

یکی دیگر از علایق من، مسافرت کردن است. درتمام مدتی که مشغول تحصیل و آموزش بودم، تا فرصتی به دست می‌آوردم، به سفرمی‌رفتم. از فرصت‌هایی که به دست می‌آوردم، ازتمامی شهرهای وطن عزیزم ایران دیدن کردم و به کشورهایی از قبیل، عربستان، عراق، لبنان، سوریه، ترکیه، دبی، هندوستان، روسیه، مالزی و کانادا هم سفر کردم.  درطی سفر با توجه به علاقه ای که به نوشتن دارم، سفرنامه‌هایی هم نوشتم که الان با خواندن هرکدام از آن‌ها لذتی وصف‌نشدنی تمام وجودم را فرا می‌گیرد.

به لطف خدا دوجلد از سری کتاب های ماجراهای پریا و پوریا تا این تاریخ دراختیار علاقه مندان قرار گرفته است.