G-WBDM9N5NRK

داستانک خوشبختی

شادی واقعی 

روزها و ساعت ها و ماه ها و سال ها درسرما و گرما به سر بردم و سعی کردم همیشه با کمک سایه و میوه ام شاد باشم و شادی بیافرینم .

اما شادی واقعی را دراین لحظه که با سوختن خودم باعث ازبین رفتن سرمای وجود پیرزن شدم ، بیشتر احساس می کنم.

پلک های چروکیده اش کم کم براثر گرما برروی هم رفتند و به خواب زیبایی فرورفته است.

صدای نفس های حیات بخش او جایگزین شعله های رو به اتمام من می شود.

من چقدر خوشبختم که حتی درآخرین لحظات زندگیم باعث آرامش دیگری شده ام.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *