آرامش دیدگاه خود را بنویسید / شعرمن / از shahradstory شعر شماره یک آرامش :دلم آرامشی می خواهد ازجنس جنونجنونی از جنس عشقوعشقی از جنس بهاربهاری به لطافت برگبرگی خیس خورده ازنم بارانبارانی که بشوید و ببرد غصهها راغصههایی را که درگوشه و کناردلم لانه کردهلانه ای از جنس غمو غمی که بی تو پایانی نداردپایانی که درنهایت به دیدار دوست ختم شوددوستی چون مجنون برای لیلیلیلی که با دیدن مجنون کاسه را بشکستکاسهای که از شراب ناب مستی پراستشرابی که مرا درخودم فراموش کندفراموشی که مرا به آرامش رساند 1 خرداد 1400